تنهایی

دست نوشته های یک دختر جوان

تنهایی

دست نوشته های یک دختر جوان

یه سوال

وقتی میای خودتو برای کسی معرفی کنی اینطوری میگی

من زهرا ترابیم

متولد ماه آبان و سال فلان و روز فلان

سال فلانم و به این چیزا علاقه دارم

پیش خودت فکر میکنی به به عجب معرفی ای ... حتما به همه سوالاش جواب دادم !ولی ای دل غافل...

هیچ با خودت فکر نکردی که چطوری لحن صحبت و حرفایی که زدی خودتو بهش معرفی کرده

شاید اون طرف چیزی رو از حرفات فهمیده که خودت نمیدونی.

ولی اینجور آدما توی دنیا کمن...مگه نه.

حالا من از شما سوالی دارم...با نوشته هایی که توی این وبلاگ خوندید راجب من چه فکری کردید یا بهتره بگم از من چه شخصیتی توی ذهنتون ساختید؟

منتظر جواباتون هستم

پ.ن:حدود نود درصد مطالب این وبلاگ نوشته خودم هستند شاید فقط یکی دوتا شعر و مطلب دزدی ادبی باشه!


چهره شناس

نمیدونم چرا هرکسی همه چیتو از ظاهرت میشناسن

مثلا قیافه خوبی نداری میگن طرف از این احمقای در پیتیه(با اینکه ازش هیچی نمیدونن اصلا شاید اون طرف نابغه باشه)

یا یکی که موهاشو از زیر روسری درست کرده میکن طرف بی دین و ایمانه آخه آدم عاقل تو از کجا میدونی شاید اون با دین و ایمان تر از توئه

یا یکی که با کسی حرف نمیزنه میگن داره خودشو میگیره!!!(شاید از چیزی ناراحته)

بیاین برای یه بار هم که شده از تخصص شناسایی اخلاق از روی چهره دست برداریم و به عمق فرد مقابلمون نگاه کنیم.اینطوری میفهمیم که چقدر اشتباه میکنیم،آدم نباید زود باور باشه بلکه باید درون نما باشه.

بیاین فقط بهش فکر کنیم و اگه به نظرمون خوبه بهش عمل کنیم.

خسته شدم

دیگه از اینکه همه حرفهای نگفته و نشنیده و شنیده رو توی دلم نگه داشتم خسته شدم.دیگه طاقت ندارم میخوام همینجا همشو فریاد بزنم تا همه بفهمند.

دیگه برام فرقی نمیکنه کی چی میگه یا چی فکری راجب من میکنه فکرش برای خودش ، حرفاشم ب اصلا برام مهم نیست.

از اینکه هر 5 دقیقه یه بار یه  نمیدونم میاد توی ذهنم خسته شدم از اینکه همش خودمو خوب جلوه بدم خسته شدم.

میخوام همه اون روی سگیمو ببینن تا بفهمن من اونی که فکر میکنن نیستم.

میخوام توی این دنیای دو رویی فقط خودم باشم،فقط خودم.

از زبان پر کشیده ای ... برای لبخند

اخم می کنم

تا ببینی جدی شدم.

چرا اینگونه سراغم می آیی؟

من به تمنای گریه ات نیست،

که تا سال ها،

تا قرن ها،

تا پایان تلخی،

زیر این خاک سرد،

قصد خفتن کرده ام.

معرفتی مانده اگر

یا سر سوزن قلقلکی از بهار گذشته،

برای من،

لبخند بزن ،لبخند !!