تنهایی

دست نوشته های یک دختر جوان

تنهایی

دست نوشته های یک دختر جوان


روز مرگم

در آخرین نفس

فقط یک چیز بہ او خواھم گفت:

اونطورے نہ...

اینطورے مےرن...!

نظرات 5 + ارسال نظر
شاعر جمعه 17 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 04:44 ب.ظ http://www.chobkhat.com/majazi

رفتنم رفتن پاییز و ریزشم ریزش برگ ..چنین که آواز دهل سر میدهد فرشته مرگ ..مرا هراسی نیست ز این خاموشی که رفتن بوده ایین فراموشی...چمن روییده از باغ دلم باز که ربی باز بگیرم از لبت گاز ........درود دوست عزیز خوشحال میشم به منم سر بزنی [گل][گل][گل]

ممنون از نظرت
حتما بهت سر میزنم

محمدرضا شنبه 18 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 09:54 ق.ظ


چیه
خب رفت دیگه

محمدرضا سه‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 07:29 ب.ظ http://mamreza.blogsky.com

فدای سرت که رفت...
تو بمون

من میمونم و حالا حالا رفتنی نیستم

محمدرضا چهارشنبه 22 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 01:38 ب.ظ http://mamreza.blogsky.com


خوشحالم

لیلیا چهارشنبه 13 دی‌ماه سال 1391 ساعت 11:08 ب.ظ http://yeksabadsib.blogfa.com

خوب کاری میکنی!

خب که چی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد