تنهایی

دست نوشته های یک دختر جوان

تنهایی

دست نوشته های یک دختر جوان

زیبا کیه

به نظرتون زیبا کیه چیه اصلا برای چی به یکی میگیم زیبا و شما کی رو زیبا میدونین؟

تو نظرات منتظر جوابم

s m s

یه سری از smsهایی که خودم دوستشون داشتم رو تو ادامه مطلب گذاشتم.امیدوارم که شما هم دوستشون داشته باشید.

ادامه مطلب ...

بخاطر میخی,نعلی افتاد...........به خاطر نعلیاسبی افتاد ..........به خاطر اسبیسواری افتاد

به خاطر سواریجنگی شکست خورد..........به خاطر شکستیمملکتی نابود شد 

و همه اینها به خاطر کسی بود که میخ را خوب نکوبیده بود.............

امروز قاتی کردمD:

امروز نمیخوام از غم و غصه و از این  جمله های الهام بخش و کلا از این جور چیزا بنویسم

امروز میخوام از خودم بگم از خودم تا من رو بشناسید و ببینید اصلا این جور چیزا که مینویسم بهم میاد...خودم فکر نمیکنم!!!

من زهرام همونطور که همتون میدونید و تنها 15 سالمه!بچه ها منو به قلم تلخ میشناسن.الان پیش خودت میگی قلم تلخ یعنی چی؟!!!یعنی کسی که هر چیزی مینویسه یه جاییش بوی تلخ غم رو حتما میده.کلا به این عبارت معروف شدیم.مثلا وقتی انشا داریم معلم درس انشا میاد انشا گوش کنه...همین که نوبت من میشه...با یه آهـــ کش دار میگه:دوباره این اومد... میخواد برای ما عزا بگیره!

اون موقعست همه ی کلاس مثل بمب اتم میرن کلا ....

از استعدادام بخوام بگم دختر هنرمند و یک نقاش عالی هستم و نویسنده و شاعر خوبیم.

از عایقم بخوام بگم یکم خشنن!!!!من عاشق بازی های خشن کامپیوتری ام و واقعا آهنگای راک اند رول رو دوست دارم.

از اخلاقم بخوام بگم آدم شوخ طبع و دوستانه(یا به قول خارجی هاfriendly)هستم و اگه با یه نفر یه جایی نشسته باشم مطمئن باش طولی نمیکشه که اون یه نفر به گردان حضرت فیل تبدیل میشه!!یعنی هر جا من باشم یه دسته دختر باحال و شوخ هم مطئنن هستن.

آدم درس خون به قول بعضیـــــــا خر خونی هستم و عاشق ولگردی توی سایتای مختلف ام.

اگه بخوام به چیزی برسم مطمئن باشید که حتما بهش میرسم توی کارم نشد ندارم

سنگ صبور همه ی دوستای گلمم هر وقت دلشون میگیره میان پیش من و رازشونو یا دق دلشونو سر من خالی میکنن حالا با این وضعیت جالبه که من هیچ سنگ صبوری به غیر از دفتر خاطراتم ندارم.

من رو شناختین.....بهم میاد اینقدر تلخ و نا امید بنویسم....؟

بهم بگید چون برام مهمه

پس تا بعد

آرامش

در شبی تاریک و بی صدا کوله بار سفرم را جمع میکنم به سوی بی نهایت میروم .

میروم به دنبال آرامش،آرامشی که هیچ وقت نداشتم.


چند دروغ رایج:

۱:کار که عار نیست!

۲:همه ادما زیبایی خاص خودشون رو دارن!

۳:پول که شخصیت نمیاره!

۴:علم بهتر از ثروته!

۵:فکر کردی چی ، مملکت قانون داره!

۶:تن آدمی شریفست به جان آدمیت, نه همین لباس زیباست نشان آدمیت!

۷:تلاش کنی به هرچی که بخوای میرسی!

۸:پول چرک کف دسته!

۹:پدر مادر بچه هاشون رو به یک اندازه دوست دارن!

۱۰:خدا ادم ها رو برابر آفریده!

۱۱:بچه دختر ، پسرش فرق نداره!


روز مرگم

در آخرین نفس

فقط یک چیز بہ او خواھم گفت:

اونطورے نہ...

اینطورے مےرن...!

هنگامه ی محشر
برکبودای زمین هنگامه ی محشر گذشت
آسمان در هاله ای از خون وخاکستر گذشت

چشمهای خونفشان آسمان خشکید وسوخت
زآن جه در اوج عطش , بر چشمه ی کوثر گذشت

سرنوشت آسمان و چرخ را وارونه کرد
آنچه در گودال برانگشت و انگشترگذشت

در کنار رود تشنه , در میان نخل ها
من نمی دانم چه بر عباس آب آور گذشت

ای جنونِ شعله ور! ای مرد! ای آتشفشان
پرتوی از ماجرایت زیر خاکستر گذشت

ابرهای تشنگی آن قدر باریدن گرفت
تا که در ناوردگاه عشق ، خون از سر گذشت

ظهر عاشورا به روی نیزه ها تا گل کند
آفتاب از مشرق خونین ِ خنجر برگذشت!

شامِ غربت بود و نخلستان وصحرا و عطش
ماه آن شب از کنار آب تنهاتر گذشت…

درخت

مثل درخت شده ام

می افتم، می رویم

پناه بی پناهان میشوم

سایه ی سر نیازمندان میشوم

روزی یه عالم روزگار میشوم

فروتن میشوم

جگرم را به پای دیگران میدهم

استوار میشوم

هر کسی زجه یاس میزند پناهش میدهم

تخته سیاه یادگاری میشوم

یادداشت هایی در دلم میگنجم

بدون حرف شده ام

هروقت از دستم خسته اند

ریشه ام را از ته میتراشند

ولی بازم سرافرازم

بدون حرکتم

در زمستان و کولاک وباران

مثل یک مترسک می ایستم

تا ز روزی دیگر

از پشت ابر هایی سنگین فرا رسد