مثل درخت شده ام
می افتم، می رویم
پناه بی پناهان میشوم
سایه ی سر نیازمندان میشوم
روزی یه عالم روزگار میشوم
فروتن میشوم
جگرم را به پای دیگران میدهم
استوار میشوم
هر کسی زجه یاس میزند پناهش میدهم
تخته سیاه یادگاری میشوم
یادداشت هایی در دلم میگنجم
بدون حرف شده ام
هروقت از دستم خسته اند
ریشه ام را از ته میتراشند
ولی بازم سرافرازم
بدون حرکتم
در زمستان و کولاک وباران
مثل یک مترسک می ایستم
تا ز روزی دیگر
از پشت ابر هایی سنگین فرا رسد